سجاد فراست – دل

سجاد فراست – دل

دل

همه من نميشن كه با نقاب خوشگلت

مست شن و بشن وصل قلابت

ديدي اونيكه ازش تعريف ميكردي حستو هي بهش تحميل ميكردي هل دادت لبه دره هل دادت

تو دلت با رفتن بود پس

چمدونمو بستم زود

قسمت ما رفتن بود

با اينكه تو چشمام اشك جمع بود

ولي تصميم گيرنده عقلم بود

پس رفتم زود

.

.

بيا بيا بيا تو بغلم دلم تنگه

چرا انقده باهام سردي چرا قلبت با من بده

چته چرا بيخيالي منكه خواب و خوراك ندارم بدت

ببين دارم پر پر ميشم بيا برس به دادم حالم بده

بيا بيا بيا تو بغلم دلم تنگه

چرا انقده باهام سردي چرا قلبت با من بده

چته چرا بيخيالي منكه خواب و خوراك ندارم بدت

ببين دارم پر پر ميشم بيا برس به دادم حالم بده

.

از قلعه ي قلبم داري ترد ميشي

بدشدي كه ساده رد ميشي

تو غرورت داري غرق ميشي

با خودت چيكار كردي

شكارچي ماهر خوب هدف رفتي

روقلب من خوب اثر كردي

دنيامو برام قفس كردي

با دلم خيلي بد كردي

.

بيا بيا بيا تو بغلم دلم تنگه

چرا انقده باهام سردي چرا قلبت با من بده

چته چرا بيخيالي منكه خواب و خوراك ندارم بدت

ببين دارم پر پر ميشم بيا برس به دادم حالم بده

بيا بيا بيا تو بغلم دلم تنگه

چرا انقده باهام سردي چرا قلبت با من بده

چته چرا بيخيالي منكه خواب و خوراك ندارم بدت

ببين دارم پر پر ميشم بيا برس به دادم حالم بده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین محصولات

بیشتر