سجی و استیون و ابد – قصه آخر
سجی و استیون و ابد – قصه آخر
قصه آخر25 / اردیبهشت / 1402
7479
0
25 / اردیبهشت / 1402
7479
0
ورس🔻🔻🔻(سَــجّـــی)
هنوز وقتی فکر میکنم...خیلی جاها...
ولش کن........سجی....ولش کن...
خواستم بگم که هنوز وقتی فکر میکنم خیلی جاها....
سجی ولش کن...
باشه بزار حرفامو رو بیت بگم
دله غریبه اس...با همه اشناها
یه بارم تو...بیا...کمی راه باهام
با تو ام زندگی...قصه آخره
راستش نمیاد...دیگه پاهام
این قلبه پیر...بد کنده ازم
میگه این همه تو...خب یه بار من
آسمون...آبیه...حالمون خوب
به تایم بغض...ابری ببارم نه
رو بیت سوار...مثه ضرب بی خودم
هی دور میخورم...هی دور میخورم
تنه کیسه بکس...پی...ضربات حریف
سر پام ولی...با قدمای ضعیف
رو بندم دندم نرم خندم میگیره
خب منم دل دارم...بگو پندم چند
میشینی پاش کندم ا خودم که میگیری داش
ورس🔺🔺🔺(سَــجّـــی)
کورس🔻🔻🔻(اِســتـیـوِن)
از دل خونم میرسم به حالی که خوبه
از حسای بدمون خالیه خونه
یه جا که آسمون آبیه روز
قلبم سبزه و جاریه رود
بخاطر سربازا شاه میده خون
میرسیم یه روزی به پاکیه روح
از دردام میسازم فردا
با حال خوب پاک میکنم اشکامو
کورس🔺🔺🔺(اِســتـیـوِن)
ورس🔻🔻🔻(اَبَــد)
من هنوز همون ادمم
فقط دیگه نمیشه باورم
گذشته آب از سرم
میخوام لش بشم رو کاغذم
من همینطوری راحتم
به صفر رسیده طاقتم
خستم انقدر داد زدم
نفهمید کسی حرفمم
مصرف شده بیش از حدو
مغزم دیگه نی اصلا
تنها یه جا نشستم
میبینم فردای سیاه تر
به خودم حتی میبازم
آره مشتی بیمارم
من دل بستم به سیگارم
از هیچکی انتظار ندارم
ورس🔺🔺🔺(اَبَــد)
کورس🔻🔻🔻(اِســتـیـوِن)
از دل خونم میرسم به حالی که خوبه
از حسای بدمون خالیه خونه
یه جا که آسمون آبیه روز
قلبم سبزه و جاریه رود
بخاطر سربازا شاه میده خون
میرسیم یه روزی به پاکیه روح
از دردام میسازم فردا
با حال خوب پاک میکنم اشکامو
کورس🔺🔺🔺(اِســتـیـوِن)